شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

بی تو ...

بی تو

 

بی تو دستم با قلم بیگانه شد اما ندیدی

از تو گفتن هم دگر افسانه شد اما ندیدی

 

نام تو آمد به شعرم، دفترم آتش گرفت

گِرد این آتش، قلم پروانه شد اما ندیدی

 

رفتی و بعد از تو خالی مانده جای خالی ات

بی کسی، سهم من دیوانه شد اما ندیدی

 

خانه ای از دل بنا کردم به شوق بودنت

در نبودت، خانه ام ویرانه شد اما ندیدی

 

مِی فروشان، باده ای از غم به جام ام کرده اند

هستی من، مست این پیمانه شد اما ندیدی

 

بوی غم دارد، تمام بیت بیت شعر من

بی تو نام این غزل، غمنامه شد اما ندیدی


ویرانه پروانه دیوانه عشق عاشق شوق پیمانه

چه کنم؟


چه کنم؟

 

به سرم یاد تو آوار شد امشب چه کنم؟

به غم و غصه گرفتار شد امشب چه کنم؟

 

خبر بیکسی ام را همه جا پخش کنید

بَختَک دلهره بیدار شد امشب چه کنم؟

 

نه امیدی به من است و، نه زمان میگذرد

قاتلم، ساعت دیوار شد امشب چه کنم؟

 

گفته بودم که فراموش کنم یاد تو را

بودنت صددفعه تکرارشد امشب چه کنم؟

 

چه به کافر، چه مسلمان، خبرم را ببرید

خنده از بخت طلبکار شد امشب چه کنم؟

 

قلم عاجز که کند شرح پریشانیِ من

آرزوها همه بر دار شد امشب چه کنم؟

 

به کدامین گنه ام سوختن و در به دری ؟

لحظه ها زار تر از زار شد امشب چه کنم؟

 

بنویسم به شبی درد دل از سنگ صبور

همزبان دفتر و خودکار شد امشب چه کنم؟

 

جواد الماسی



چشم سیه، چشم، ویرانه، پروانه، دیوانه، عشق، عاشق

چشم سیه

چشم سیه

 

دیدم آن چشم سیه وای که دیوانه شدم

 

بر سر چشم پر از ناز تو پروانه شدم

 

دلم از دیدن چشمان تو لرزید و شکست

 

تو چه کردی که خراب از دل و ویرانه شدم