شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - گره گشایی

داستان راستان -  جلد دوم

اثر: شهید استاد مرتضی مطهری

گره گشایی

صفوان در محضر امام صادق (ع) نشسته بود. ناگهان، مردی از اهل مکه وارد مجلس شد و گرفتاریی که برایش پیش آمده بود شرح داد. معلوم شد موضوع کرایه ای در کار است و کار به اشکال و بن بست کشیده است.

امام به صفوان دستور داد: فورا حرکت کن و برادر ایمانی خودت را در کارش مدد کن. صفوان حرکت کرد و رفت و پس از توفیق در اصلاح کار و حل اشکال مراجعت کرد.

 

امام سؤال کرد: چطور شد؟

 - خداوند اصلاح کرد.

 - بدان که همین کار به ظاهر کوچک که حاجتی از کسی بر آوردی و وقت کمی از تو گرفت، از هفت شوط طواف دور کعبه محبوب تر و فاضل تر است.

بعد امام صادق، به گفته خود چنین ادامه داد: مردی گرفتاری داشت و آمد حضور امام حسن (ع) و از آن حضرت استمداد کرد. امام حسن بلافاصله کفش ها را پوشیده و راه افتاد. در بین راه به حسین بن علی (ع) رسیدند در حالی که مشغول نماز بود. امام حسن به آن مرد گفت: تو چطور از حسین غفلت کردی و پیش او نرفتی گفت: من اول خواستم پیش او بروم و از او در کارم کمک بخواهم، ولی چون گفتند ایشان اعتکاف کرده اند و معذورند، خدمتشان نرفتم. امام حسن فرمود: اما اگر توفیق بر آوردن حاجت تو برایش دست داده بود، از یک ماه اعتکاف برایش بهتر بود.


داستان راستان - شهید استاد مرتضی مطهری - گره گشایی

داستان راستان -  جلد دوم

اثر: شهید استاد مرتضی مطهری

گره گشایی

صفوان در محضر امام صادق (ع) نشسته بود. ناگهان، مردی از اهل مکه وارد مجلس شد و گرفتاریی که برایش پیش آمده بود شرح داد. معلوم شد موضوع کرایه ای در کار است و کار به اشکال و بن بست کشیده است.

امام به صفوان دستور داد: فورا حرکت کن و برادر ایمانی خودت را در کارش مدد کن. صفوان حرکت کرد و رفت و پس از توفیق در اصلاح کار و حل اشکال مراجعت کرد.

 

امام سؤال کرد: چطور شد؟

 - خداوند اصلاح کرد.

 - بدان که همین کار به ظاهر کوچک که حاجتی از کسی بر آوردی و وقت کمی از تو گرفت، از هفت شوط طواف دور کعبه محبوب تر و فاضل تر است.

بعد امام صادق، به گفته خود چنین ادامه داد: مردی گرفتاری داشت و آمد حضور امام حسن (ع) و از آن حضرت استمداد کرد. امام حسن بلافاصله کفش ها را پوشیده و راه افتاد. در بین راه به حسین بن علی (ع) رسیدند در حالی که مشغول نماز بود. امام حسن به آن مرد گفت: تو چطور از حسین غفلت کردی و پیش او نرفتی گفت: من اول خواستم پیش او بروم و از او در کارم کمک بخواهم، ولی چون گفتند ایشان اعتکاف کرده اند و معذورند، خدمتشان نرفتم. امام حسن فرمود: اما اگر توفیق بر آوردن حاجت تو برایش دست داده بود، از یک ماه اعتکاف برایش بهتر بود.