شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

نمی دانم چه شد؟

نمی دانم چه شد؟

 

تا نگه کردم به چشمانت، نمی دانم چه شد

تا که دیدم روی خندانت، نمی دانم چه شد

 

عشق بود آیا؟ جنون؟ هرگز ندانستم چه بود

تا سپردم دل به دستانت، نمی دانم چه شد

 

تا که افتادم به دامت، رشته ی صبرم گسست

تا که خوردم تیرِ مژگانت، نمی دانم چه شد

 

تا گرفتی دست هایم را، دلم دیوانه شد

تا نهادم سر به دامانت، نمی دانم چه شد

 

گم شدم چون قایقی کهنه، میان موج ها

در شبِ زلفِ پریشانت، نمی دانم چه شد

 

بی وفا! رفتی و من با خاطراتت مانده ام

آن قرار و عهد و پیمانت، نمی دانم چه شد

 

گفته بودم تا ابد عاشق نخواهم شد، ولی

تا نگه کردم به چشمانت، نمی دانم چه شد

چه می کنی؟

چه می کنی؟

 

من بی تو نیستم، تو بی من چه می کنی؟

بی صبح ای ستاره ی روشن چه می کنی؟

 

شب را به خواب دیدن تو روز می کنم

با روزهای تلخ ندیدن چه می کنی؟

 

این شهر بی تو چند خیابان و خانه است

تو بین سنگ و آجر و آهن چه می کنی؟

 

گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد

می پوشمش هنوز، تو بر تن چه می کنی؟

 

من شعله شعله دیده ام ای آتش درون

با خوشه خوشه خوشه ی خرمن چه می کنی!

 

پرسیده ای که با تو چه کردم هزار بار

یک بار هم بپرس تو با من چه می کنی؟




، ، ، ،