شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

ویران تو هستم

ویران تو هستم

 

من کلبه ای از عشقم و ویران تو هستم

درمانده ی گرمای دو دستان تو هستم

 

آغشته به تو می شود این جسم پر از عشق

چون شاعر دیوانه ی چشمان تو هستم

 

لب های تو مانند دوبیتی قشنگی است

من عاشق آن خنده و دندان تو هستم

 

هر یک مژه ات مثل غزل های قشنگی است

چون شیفته ی هر خط دیوان تو هستم

 

از سلسله ی موی تو شب هم شده عاشق

بیمار شده این دل و حیران تو هستم

 

بی جان شده ام در پی وصل رخ ماهت

با خنده ی خود جان بده ویران تو هستم




ویران تو هستم,ویران,شاعر دیوانه,شاعر,دیوانه,عاشق,دوبیتی


بی تو ...

بی تو

 

بی تو دستم با قلم بیگانه شد اما ندیدی

از تو گفتن هم دگر افسانه شد اما ندیدی

 

نام تو آمد به شعرم، دفترم آتش گرفت

گِرد این آتش، قلم پروانه شد اما ندیدی

 

رفتی و بعد از تو خالی مانده جای خالی ات

بی کسی، سهم من دیوانه شد اما ندیدی

 

خانه ای از دل بنا کردم به شوق بودنت

در نبودت، خانه ام ویرانه شد اما ندیدی

 

مِی فروشان، باده ای از غم به جام ام کرده اند

هستی من، مست این پیمانه شد اما ندیدی

 

بوی غم دارد، تمام بیت بیت شعر من

بی تو نام این غزل، غمنامه شد اما ندیدی


ویرانه پروانه دیوانه عشق عاشق شوق پیمانه

چشم سیه

چشم سیه

 

دیدم آن چشم سیه وای که دیوانه شدم

 

بر سر چشم پر از ناز تو پروانه شدم

 

دلم از دیدن چشمان تو لرزید و شکست

 

تو چه کردی که خراب از دل و ویرانه شدم