شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

دانلود آهنگ لری - اوره بهارو - با صدای ایرج رحمان پور

دانلود آهنگ لری - اوره بهارو - با صدای ایرج رحمان پور

همراه با متن ترانه و ترجمه فارسی اشعار

 

دانلــــــود آهنـــگ

 

متن ترانه و ترجمه فارسی اشعار

ابر بهاری

تو چی اور بهارو، زی و رتی، منم و آسمونی پُر دِ پَتی

تو مانند ابر بهاران باریدی و رفتی، من ماندم و آسمانی پر از  خالی(تنهایی به وسعت آسمانها)

میحا روم تا تمومِ آسمونه، دِ دُم اوریا دنیا بَگردم

می خواهم به آسمانها بروم و در میان ابرها  تو را جستجو کُنم

تو چی ناله گرونِ درده داری، نیشم زی و رتی چی کاوَه ماری

تو همانند سوز ناله ی شخصی دردمند، مرا همانند مار نیش زدی و رفتی

وا کُمی دسلات، کُم چش و چاره دِ ظلماتِ شاه ماریا بَگَردِم

با کدامین وسیله و کدامین چشم و تدبیر در آن تاریکی به دنبال سلطان مارها بگردم

تو چی برق و بریقه، کَس مزونی، نشو دِی و بیئی و بی نشونی

تو مانند زرق و برقی که کسی به آن توجه نمی کند، آن را نشان دادی اما خودت بی نشان شدی

خیالَه رَتنم تا کهکشونیا، مگر دِ خاو آساریا بگردم

خیال رفتن به دنبالت را تا کهکهشانها دارم، شاید در خواب با ستاره ها گردش کنم

تاسِسم دِ دس بغض و اَنگُوره، دلم سی بُنگ بَرزی میکه کوره

خفه شدم از دست بغض و گریه های درونی، دلم برای فریاد بلندی جوشش می کند

دَ شهر دیرِ دیرِ، چولِ  چولی، دیواریانه سی پاساریا بگردم

در شهری دور دور و خالی از سکنه به دنبال تو در سایه خرابه ها می گردم

بیلا بگریوام وِه وَبتَرینه، شو شوه زرنگ کَس کَس موینه

بگذار تا به بدترین وضعی که پیش آمده گریه کنم، شب شبی تاریک است و کسی کسی را نمی بیند

اَگر بنیشم دل بیقراره، اَر حیز بِگِرم سایم دیاره

اگر ساکت بنشینم دلم بیقرار است و اگر قیام کنم سایه ام معلوم است (آماج تیر دشمنان قرار می گیرم)

دانلود آهنگ لری - تو که اومای - با صدای ایرج رحمان پور

دانلود آهنگ لری - تو که اومای - با صدای ایرج رحمان پور

همراه با متن ترانه و ترجمه فارسی اشعار

 

دانلــــــود آهنـــگ

 

متن ترانه و ترجمه فارسی اشعار

 

تو که اومای (تو که آمدی ...)

تو که اُومای آو گُشِس دِه چشه چشمه

تو که آمدی آب را به چشم چشمه ها گُشودی

خنِسی دار پُر دِه گل، پَرپیچ بیه دِه رَنگ و رَشمه

خندیدی و جنگل پر از گل شد و طبعیت را از گل های رنگارنگ پر کردی

تو کلیلِ زالِنه اُوریانه داری

تو کلید غُل و زنجیر ابرها را در دست داری

تو تونی داغ دِه دل زِمی درآری

تو می توانی عطش تشنگی را از دل زمین بیرون کنی

تو خَوَر داری دِه خآوه بچَه ساویا

تو از خواب نوزادان و بچه های کوچک باخبر هستی

تو بلَدی تورِ کوچِ سی پریسکیا

تو مسیر کوچ پرستوها را می دانی

تل حُشکه سَرِه دار نومِته دونه

شاخه ی خشک روی درخت نام تو را می داند

مَله بی لیز، مینه مُشتت میکه لونه

پرنده ی بی آشیان و بی پناه در میان دستان تو لانه می کند

برگِ گُل رازه تونه، داره دِه دامو

برگِ گُل راز تو را در دامان خود دارد

پی زِنو، دینه دِه مالگه، تُورِ پامو

ردیاب ها در منزلگاه قدیمیِ ایل، رد پای ما را یافته اند

تاوِسو دِه زیر سایَه ت می کنه خآو

تابستان زیر سایه ی تو به خواب می رود

تو تونی برفِ نسارِ بَکِنی آو

تو می توانی برف های سایه ساران را آب کنی

گَرگِر آوِت، تشِ تشنه می نشونه

جُرعه جُرعه نوشیدنِ آبت، عطش هر تشنه را خاموش می کند

لاوَه لاَوت، لارِه بیمار می لآونه

لالایی های تو برای جسم بیمار تسکین است

گَر گِر آوِت، تشِ تشنه می نشونه

جُرعه جُرعه نوشیدنِ آبت، عطش هر تشنه را خاموش می کند

صُو سَحَر دِه شوق تو خُروس موحونه

صبحگاهان هنگام سحر خروس به شوق تو آواز می خواند

لاوَه لاَوت، لارِه بیمار می لآونه

لالایی های تو برای جسم بیمار تسکین است

ایل وبار وا میل مالگَت ایل می رونه

ایل ها با میل و علاقه تو، ایل خود را کوچ می دهند

دانلود آهنگ لری - وری بیا - با صدای ایرج رحمان پور

دانلود آهنگ لری - وری بیا - با صدای ایرج رحمان پور

همراه با متن ترانه و ترجمه فارسی اشعار

 

دانلــــــود آهنـــگ

 

متن ترانه و ترجمه فارسی اشعار

 

وری بیا(بلندشو بیا)

وری بیا بئین ای یار، کار و بار دو چَش خُت

ای یار بیا و عاقبت کار چشمان خود را ببین

دِلم میحا کِه بَسوزی، تُو هَم گِری و تَش خُت

دلم می خواهد تو هم لحظه ای به آتشی که خود بر پا کردی بسوزی

وَنی تَشی دِه خَرمِنی، خَنِسی ئو وِ دیر ایسای

آتشی در خرمن جان ها انداختی و از دور خنده کنان نظاره می کنی

ایسه وا خاکِسَر چاری، دِه جُونِ سوخته چی میحای

حالا با خاکسترم چکار داری؟ و از جان سوخته ام چه  می خواهی؟

دِه بال باد نمی پُرسی، نشون خاکَه رو، سی چی؟

نشان ِ گرد و غبارم را  چرا از باد نمی پرسی؟

وا مشتی خاکسر ایسه، میکی بِگو مَگو، سی چی؟

و با مشتی از خاکستر چرا بِگو مَگو می کنی؟

وری بیا بِئین ای یار، کار و بار دو چَش خُت

ای یار بیا و عاقبت کار چشمان خود را ببین

دِلِم میحا کِه بَسوزی، تُو هَم گِری و تَش خُت

دلم می خواهد تو هم لحظه ای به آتشی که خود بر پا کردی بسوزی

میحا  پامال خین بَکی، یا خین بهامه بَشماری

می خواهی خونم را پایمال کنی یا خون بهایم را بپردازی

دُو چَشت کُشتَ هزارو، تو کِه کُشته یَکی ناری

چشمهای تو هزاران نفر را کشته است، فقط یک نفر که نیست

حلالت خین مه ِ ای یار، قاتلی و گُنا ناری

ای دوست خون من حلالت باد، هرچند تو قاتل منی ولی گناهی نداری

تو بی آزار ناونی، دو چَش خین آوار داری

تو که بی گناه هستی چون نمی دانی که دو چشم خونریز داری

وری بیا بئین ای یار، کار و بار دو چَش خُت

ای یار بیا و عاقبت کار چشمان خود را ببین

دِلِم میحا کِه بَسوزی، تُو هَم گِری و تَش خُت

دلم می خواهد تو هم لحظه ای به آتشی که خود بر پا کردی بسوزی