شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

رباعیات خیام

رباعی شماره ۳۶

دریاب که از روح جدا خواهی رفت

در پرده اسرار فنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا آمده‌ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

 

رباعی شماره ۳۷

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ است

دریاب که هفته دگر خاک شده‌ است

می نوش و گلی بچین که تا در نگری

گل خاک شده‌ است و سبزه خاشاک شده‌ است

 

رباعی شماره ۳۸

عمریست مرا تیره و کاریست نه راست

محنت همه افزوده و راحت کم و کاست

شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست

ما را ز کس دگر نمی باید خواست

 

رباعی شماره ۳۹

فصل گل و طرف جویبار و لب کشت

با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت

پیش آر قدح که باده نوشان صبوح

آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت

 

رباعی شماره ۴۰

گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است

ور بر تن تو عمر لباسی چست است

در خیمه تن که سایبانی‌ است ترا

هان تکیه مکن که چار میخش سست است

حکیم عمر خیام

رباعیات خیام

رباعی شماره ۳۱

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست

گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود

ورنیک نیامد این صور عیب کراست

 

رباعی شماره ۳۲

در پرده اسرار کسی را ره نیست

زین تعبیه جان هیچ کس آگه نیست

جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست

می خور که چنین فسانه ها کوته نیست

 

رباعی شماره ۳۳

در خواب بدم مرا خردمندی گفت

کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟

می خور که به زیر خاک می‌باید خفت

 

رباعی شماره ۳۴

در دایره ای که آمد و رفتن ماست

او را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند دمی در این معنی راست

کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

 

رباعی شماره ۳۵

در فصل بهار اگر بتی حور سرشت

یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت

هر چند به نزد عامه این باشد زشت

سگ به ز من است اگر برم نام بهشت

حکیم عمر خیام

رباعیات خیام

رباعی شماره ۲۸

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست

نتوان به امید شک همه عمر نشست

هان تا ننهیم جام می از کف دست

در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

 

رباعی شماره ۲۹

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست

چون هست بهرچه هست نقصان و شکست

انگار که هرچه هست در عالم نیست

پندار که هرچه نیست در عالم هست

 

رباعی شماره ۳۰

خاکی که به زیر پای هر نادانی است

کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است

هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است

انگشت وزیر یا سر سلطانی است

حکیم عمر خیام