شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - پیوند نور

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - پیوند نور

دانلـــود کنید

پیوند نور

به دامان گلستانی شبانگاه

چنین میکرد بلبل راز با ماه

که ای امید بخش دوستداران

فروغ محفل شب زنده‌داران

ز پاکیت، آسمان را فر و پاکی

ز انوارت، زمین را تابناکی

شبی کز چهره، برقع برگشائی

برخسار گل افتد روشنائی

مرا خوشتر نباشد زان دمی چند

که بر گلبرگ، بینم شبنمی چند

مبارک با تو، هر جا نوبهاریست

مصفا از تو، هر جا کشتزاری است

نکوئی کن چو در بالا نشستی

نزیبد نیکوان را خودپرستی

تو نوری، نور با ظلمت نخوابد

طبیب از دردمندان رخ نتابد

بکان اندر، تو بخشی لعل را فام

تجلی از تو گیرد باده در جام

فروغ افکن بهر کوتاه بامی

که هر بامی نشانی شد ز نامی

چراغ پیرزن بس زود میرد

خوشست ار کلبه‌اش نور از تو گیرد

بدین پاکیزگی و نیک رائی

گهی پیدا و گه پنهان چرائی

مرو در حصن تاریکی دگر بار

دل صاحبدلان را تیره مگذار

نشاید رهنمون را چاه کندن

زمانی سایه، گه پرتو فکندن

بدین گردنفرازی، بندگی چیست

سیه کاری چه و تابندگی چیست

بگفتا دیدهٔ ما را برد خواب

به پیش جلوهٔ مهر جهانتاب

نه از خویش اینچنین رخشان و پاکم

ز تاب چهرهٔ خور تابناکم

هر آن نوری که بینی در من، اوراست

من اینجا خوشه چینم، خرمن اوراست

نه تنها چهرهٔ تاریکم افروخت

هنرها و تجلیهایم آموخت

جهان افروزی از اخگر نیاید

بزرگی خردسالان را نشاید

درین بازار هم چون و چرائیست

مرا نیز ار بپرسی رهنمائی است

چرا بالم که در بالا نشستم

چو از خود نیست هیچم، زیردستم

فروغ من بسی بیرنگ و تابست

کجا مهتاب همچون آفتابست

رخ افروزد چو مهر عالم آرای

همان بهتر که من خالی کنم جای

مرا آگاه زین آئین نکردند

فراتر زین رهم تلقین نکردند

ز خط خویش گر بیرون نهم گام

براندازندم از بالای این بام

من از نور دگر گشتم منور

سحرگه بر تو بگشایند آن در

چو با نور و صفا کردیم پیوند

نمی‌پرسیم این چونست و آن چند

درین درگه، بلند او شد که افتاد

کسی استاد شد کاو داشت استاد

اگر کار آگهی آگه ز کاریست

هم از شاگردی آموزگاریست

چه خوانی بندگی را بی نیازی

چه نامی عجز را گردنفرازی

درین شطرنج، فرزین دیگری بود

کجا مانند زر باشد زراندود

بباید زین مجازی جلوه رستن

سوی نور حقیقت رخت بستن

گهی پیدا شویم و گاه پنهان

چنین بودست حکم چرخ گردان

هزاران نکته اندر دل نهفتیم

یکی بود از هزار، اینها که گفتیم

ز آغاز، انده انجام داریم

زمانه وام ده، ما وامداریم

توانگر چون شویم از وام ایام

چو فردا باز خواهد خواست این وام

بر آن قوم آگهان، پروین، بخندند

که بس بی مایه، اما خودپسندند

پروین اعتصامی

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - پیک پیری

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - پیک پیری

دانلـــود کنید

پیک پیری

ز سری، موی سپیدی روئید

خنده‌ها کرد بر او موی سیاه

که چرا در صف ما بنشستی

تو ز یک راهی و ما از یک راه

گفت من با تو عبث ننشستم

بنشاندند مرا خواه نخواه

گه روئیدن من بود امروز

گل تقدیر نروید بیگاه

رهرو راه قضا و قدرم

راهم این بود، نبودم گمراه

قاصد پیریم، از دیدن من

این یکی گفت دریغ، آن یک آه

خرمن هستی خود کرد درو

هر که بر خوشهٔ من کرد نگاه

سپهی بود جوانی که شکست

پیری امروز برانگیخت سپاه

رست چون موی سیه، موی سپید

چه خبر داشت که دارند اکراه

رنگ بالای سیه بسیار است

نیستی از خم تقدیر آگاه

گه سیه رنگ کند، گاه سفید

رنگرز اوست، مرا چیست گناه

چو تو، یک روز سیه بودم و خوش

سیهی گشت سپیدی ناگاه

تو هم ای دوست چو من خواهی شد

باش یک روز بر این قصه گواه

هر چه دانی، به من امروز بخند

تا که چون من کندت هفته و ماه

از سپید و سیه و زشت و نکو

هر چه هستیم، تباهیم تباه

قصه خویش دراز از چه کنیم

وقت بیگه شد و فرصت کوتاه

پروین اعتصامی

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - پیام گل

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - پیام گل

دانلـــود کنید

پیام گل

به آب روان گفت گل کز تو خواهم

که رازی که گویم به بلبل بگوئی

پیام ار فرستد، پیامش بیاری

به خاک ار درافتد، غبارش بشوئی

بگوئی که ما را بود دیده بر ره

که فردا بیائی و ما را ببوئی

بگفتا به جوی آب رفته نیاید

نیابی مرا، گر چه عمری بجوئی

پیامی که داری به پیک دگر ده

بامید من هرگز این ره نپوئی

من از جوی چون بگذرم برنگردم

چو پژمرده گشتی تو، دیگر نروئی

به فردا چه می افکنی کار امروز

بخوان آن کسی را که مشتاق اوئی

بد اندیشه گیتی به ناگه بدزدد

ز بلبل خوشی و ز گل خوبروئی

چو فردا شود، دیگرت کس نبوید

که بی رنگ و بی بوی، چون خاک کوئی

دل از آرزو یک نفس بود خرم

تو اندر دل باغ، چون آرزوئی

چو آب روان خوش کن این مرز و بگذر

تو مانند آبی که اکنون به جوئی

نکوکار شو تا توانی، که دائم

نمانده است در روی نیکو، نکوئی

تو پاکیزه خو را شکیبی نباشد

چو گردون گردان کند تندخوئی

نبیند گه سختی و تنگدستی

ز یاران یک دل، کسی جز دو روئی

پروین اعتصامی