شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - توشهٔ پژمردگی

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - توشهٔ پژمردگی

دانلـــود کنید

توشهٔ پژمردگی

لاله‌ای با نرگس پژمرده گفت

بین که ما رخساره چون افروختیم

گفت ما نیز آن متاع بی بدل

شب خریدیم و سحر بفروختیم

آسمان، روزی بیاموزد ترا

نکته‌هائی را که ما آموختیم

خرمی کردیم وقت خرمی

چون زمان سوختن شد سوختیم

تا سفر کردیم بر ملک وجود

توشهٔ پژمردگی اندوختیم

درزی ایام زان ره می شکافت

آنچه را زین راه، ما می دوختیم

پروین اعتصامی

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - توانا و ناتوان

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - توانا و ناتوان

دانلـــود کنید

توانا و ناتوان

در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی

کای هرزه‌گرد بی سر و بی پا چه می‌کنی

ما میرویم تا که بدوزیم پاره‌ای

هر جا که میرسیم، تو با ما چه می‌کنی

خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم

بنگر بروز تجربه تنها چه می‌کنی

هر پارگی بهمت من میشود درست

پنهان چنین حکایت پیدا چه می‌کنی

در راه خویشتن، اثر پای ما ببین

ما را ز خط خویش، مجزا چه می‌کنی

تو پای بند ظاهر کار خودی و بس

پرسندت ار ز مقصد و معنی، چه میکنی

گر یک شبی ز چشم تو خود را نهان کنیم

چون روز روشن است که فردا چه می‌کنی

جائی که هست سوزن و آماده نیست نخ

با این گزاف و لاف، در آنجا چه میکنی

خود بین چنان شدی که ندیدی مرا بچشم

پیش هزار دیدهٔ بینا چه می‌کنی

پندار، من ضعیفم و ناچیز و ناتوان

بی اتحاد من، تو توانا چه می‌کنی

پروین اعتصامی

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - تاراج روزگار

دانلود صوتی - پروین اعتصامی - تاراج روزگار

دانلـــود کنید

تاراج روزگار

نهال تازه رسی گفت با درختی خشک

که از چه روی، ترا هیچ برگ و باری نیست

چرا بدین صفت از آفتاب سوخته‌ای

مگر بطرف چمن، آب و آبیاری نیست

شکوفه‌های من از روشنی چو خورشیدند

ببرگ و شاخهٔ من، ذرهٔ غباری نیست

چرا ندوخت قبای تو، درزی نوروز

چرا بگوش تو، از ژاله گوشواری نیست

شدی خمیده و بی برگ و بار و دم نزدی

بزیر بار جفا، چون تو بردباری نیست

مرا صنوبر و شمشاد و گل شدند ندیم

ترا چه شد که رفیقی و دوستاری نیست

جواب داد که یاران، رفیق نیم رهند

بروز حادثه، غیر از شکیب، یاری نیست

تو قدر خرمی نوبهار عمر بدان

خزان گلشن ما را دگر بهاری نیست

از ان بسوختن ما دلت نمیسوزد

کازین سموم، هنوزت بجان شراری نیست

شکستگی و درستی تفاوتی نکند

من و ترا چون درین بوستان قراری نیست

ز من بطرف چمن سالها شکوفه شکفت

ز دهر، دیگرم امسال انتظاری نیست

بسی به کارگه چرخ پیر بردم رنج

گه شکستگی آگه شدم که کاری نیست

تو نیز همچون من آخر شکسته خواهی شد

حصاریان قضا را ره فراری نیست

گهی گران بفروشندمان و گه ارزان

به نرخ سود گر دهر، اعتباری نیست

هر آن قماش کزین کارگه برون آید

تام نقش فریب است، پود و تاری نیست

هر آنچه میکند ایام میکند با ما

بدست هیچکس ایدوست اختیاری نیست

بروزگار جوانی، خوش است کوشیدن

چرا که خوشتر ازین، وقت و روزگاری نیست

کدام غنچه که خونش بدل نمی‌جوشد

کدام گل که گرفتار طعن خاری نیست

کدام شاخته که دست حوادثش نشکست

کدام باغ که یکروز شوره‌زاری نیست

کدام قصر دل افروز و پایهٔ محکم

که پیش باد قضا خاک رهگذاری نیست

اگر سفینهٔ ما، ساحل نجات ندید

عجب مدار، که این بحر را کناری نیست

پروین اعتصامی