عاقبت
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصدِ این ویرانه کردی عاقبت
من تو را مشغول می کردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
عشق را بی خویش بردی در حَرَم
عقل را بیگانه کردی عاقبت
دانه ای بیچاره بودم زیر خاک
دانه را دُردانه کردی عاقبت
مولانا
یاد تو
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد
آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد
تو که نزدیک تر از من به منی می دانی
دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد
هر زمان نغمه عشقی است که من می شنوم
از تو گویاست، مرا یاد تو می اندازد
دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق
بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد
ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را
غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد