دوبیتی شماره ۷۱ خداوندا به فریاد دلم رس تو یار بی کسان مو مانده بی کس همه گویند طاهر کس نداره خدا یار مو چه حاجت کس دوبیتی شماره ۷۲ گلی که خود بدادم پیچ و تابش به اشک دیدگانم دادم آبش درین گلشن خدایا کی روا بی گل از مو دیگری گیرد گلابش دوبیتی شماره ۷۳ قضا رمزی ز چشمان خمارش قدر سری ز زلف مشگبارش مه و مهر آیتی ز آن روی زیبا نکویان جهان آئینه دارش دوبیتی شماره ۷۴ به قبرستان گذر کردم کم وبیش بدیدم قبر دولتمند و درویش نه درویش بی کفن در خاک رفته نه دولتمند برده یک کفن بیش دوبیتی شماره ۷۵ شب تار است و گرگان می زنند میش دو زلفانت حمایل کن بوره پیش از آن کنج لبت بوسی به مو ده بگو راه خدا دادم به درویش