شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

شعر، موسیقی، داستان و ....

مطالب متنوع و جذاب

رباعیات خیام

رباعی شماره ۱۹

بر چهره گل نسیم نوروز خوش است

در صحن چمن روی دل افروز خوش است

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست

خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است


رباعی شماره ۲۰

پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است

گردنده فلک نیز بکاری بوده است

هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین

آن مردمک چشم نگاری بوده است

 

رباعی شماره ۲۱

تا چند زنم به روی دریاها خشت

بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت

خیام که گفت دوزخی خواهد بود

که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت

حکیم عمر خیام

رباعیات خیام

رباعی شماره ۱۶

این کوزه که آبخواره مزدوری است

از دیده شاهست و دل دستوری است

هر کاسه می که بر کف مخموری است

از عارض مستی و لب مستوری است

 

رباعی شماره ۱۷

این کهنه رباط را که عالم نام است

و آرامگه ابلق صبح و شام است

بزمی‌ست که وامانده صد جمشید است

قصریست که تکیه‌گاه صد بهرام است

 

رباعی شماره ۱۸

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت

روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت

حکیم عمر خیام

رباعیات خیام

رباعی شماره ۱۳

ای دل چو زمانه می کند غمناکت

ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند

زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت

 

رباعی شماره ۱۴

این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت

کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت

هر کس سخنی از سر سودا گفتند

زآن روی که هست کس نمی داند گفت

 

رباعی شماره ۱۵

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

در بند سر زلف نگاری بوده‌ است

این دسته که بر گردن او می بینی

دستی ا‌ست که بر گردن یاری بوده‌ است

حکیم عمر خیام