مجموعه حکایت
هایی از سعدی - باب اول - در سیرت
پادشاهان حکایت رزق و روزى به زرنگى نیست حکایت پاسخ عبرت انگیز
انوشیروان حکایت عزت با رنج بهتر از ذلت
بى رنج حکایت نجات یافتن نیکوکار و
هلاکت بدکار حکایت انتخاب راى شاه براى دورى
از سرزنش او حکایت پرهیز از تحمل بار سنگین
گناه حکایت آهى که خرمن هستى ظالمى
را خاکستر کرد حکایت پاداش زیادتر از براى
انسان پرتلاش حکایت نجات وزیر
نیکوکار به خاطر صداقت و پاکى حکایت پرهیز از ستیز با نااهلان حکایت نتیجه پناهندگى به خدا و
پاداش احسان حکایت کیفر ستمگر مغرور و
غافلگیر حکایت بنیاد ظلم از اندک شروع
شود حکایت اندازه نگهدار که اندازه
نکوست حکایت برتر بودن خواب ظالم از
بیداریش حکایت برتر بودن مرگ ظالم بر
زندگى او حکایت نتیجه مهر و نامهرى رهبر
به ملت حکایت افسوس شاه از عمر بر باد
رفته حکایت مراقبت از گزند
آن کس که از انسان مى ترسد حکایت آنکس که مصیبت
دید، قدر عافیت را مى داند حکایت راز واژگونى تخت و تاج
شاه ظالم
داستان امید
شخصی را به جهنم می بردند.
در راه بر میگشت و به عقب خیره میشد.
ناگهان خدا فرمود: او را به بهشت ببرید.
فرشتگان پرسیدند چرا؟
پروردگار فرمود: او چند بار به عقب نگاه کرد. امید به بخشش دارد. من هم او را بخشیدم.