دانلود آهنگ لری - وری بیا - با صدای ایرج رحمان پور
همراه با متن ترانه و ترجمه فارسی اشعار
متن ترانه و ترجمه فارسی اشعار
وری بیا(بلندشو بیا)
وری بیا بئین ای یار، کار و بار دو چَش خُت
ای یار بیا و عاقبت کار چشمان خود را ببین
دِلم میحا کِه بَسوزی، تُو هَم گِری و تَش خُت
دلم می خواهد تو هم لحظه ای به آتشی که خود بر پا کردی بسوزی
وَنی تَشی دِه خَرمِنی، خَنِسی ئو وِ دیر ایسای
آتشی در خرمن جان ها انداختی و از دور خنده کنان نظاره می کنی
ایسه وا خاکِسَر چاری، دِه جُونِ سوخته چی میحای
حالا با خاکسترم چکار داری؟ و از جان سوخته ام چه می خواهی؟
دِه بال باد نمی پُرسی، نشون خاکَه رو، سی چی؟
نشان ِ گرد و غبارم را چرا از باد نمی پرسی؟
وا مشتی خاکسر ایسه، میکی بِگو مَگو، سی چی؟
و با مشتی از خاکستر چرا بِگو مَگو می کنی؟
وری بیا بِئین ای یار، کار و بار دو چَش خُت
ای یار بیا و عاقبت کار چشمان خود را ببین
دِلِم میحا کِه بَسوزی، تُو هَم گِری و تَش خُت
دلم می خواهد تو هم لحظه ای به آتشی که خود بر پا کردی بسوزی
میحا پامال خین بَکی، یا خین بهامه بَشماری
می خواهی خونم را پایمال کنی یا خون بهایم را بپردازی
دُو چَشت کُشتَ هزارو، تو کِه کُشته یَکی ناری
چشمهای تو هزاران نفر را کشته است، فقط یک نفر که نیست
حلالت خین مه ِ ای یار، قاتلی و گُنا ناری
ای دوست خون من حلالت باد، هرچند تو قاتل منی ولی گناهی نداری
تو بی آزار ناونی، دو چَش خین آوار داری
تو که بی گناه هستی چون نمی دانی که دو چشم خونریز داری
وری بیا بئین ای یار، کار و بار دو چَش خُت
ای یار بیا و عاقبت کار چشمان خود را ببین
دِلِم میحا کِه بَسوزی، تُو هَم گِری و تَش خُت
دلم می خواهد تو هم لحظه ای به آتشی که خود بر پا کردی بسوزی